جدول جو
جدول جو

معنی چشم غله - جستجوی لغت در جدول جو

چشم غله
(چَ / چِ غُ لْ لَ / لِ)
چشم آغول. چشم آغیل. چشم غره. نگاه خشم آلود، تهدید. تخویف. رجوع به چشم آغول و چشم آغیل و چشم غله رفتن شود
لغت نامه دهخدا
چشم غله
(چَ / چِ غُلْ لَ / لِ)
چشم آغول. چشم آغیل. چشم غره. نگاه خشم آلود، تهدید. تخویف. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به چشم آغول و چشم آغیل و چشم غله رفتن شود
لغت نامه دهخدا
چشم غله
چشم غره
تصویری از چشم غله
تصویر چشم غله
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چشم زده
تصویر چشم زده
ویژگی کسی که چشم زخم به او رسیده، ویژگی آنکه از چشم بد آسیب دیده، چشم رسیده، چشم خورده، برای مثال شد چشم زده بهار باغش / زد باد تپانچه بر چراغش (نظامی۳ - ۵۱۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چشم غره
تصویر چشم غره
چشم آغیل، نگاه خشم آلود، نگاه از گوشۀ چشم از روی خشم و غضب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چشم دل
تصویر چشم دل
چشم بصیرت، بینش آگاهانه و توام با خرد، برای مثال چشم دل باز کن که جان بینی / آنچه نادیدنی ست آن بینی (هاتف - ۵۰)
فرهنگ فارسی عمید
(کَ دَ)
چشم غره رفتن. چشم قله رفتن. همان نگه به چشم آغیل کردن باشد. به چشم غضب بقصد تهدیددر کسی دیدن. بقصد منع و تهدید بغضب در کسی دیدن.
- چشم غله به کسی رفتن، چشم غره به کسی رفتن، بخشم در او دیدن. سخت به غضب در او نگریستن. واتوره رفتن. چشم آغیل رفتن
لغت نامه دهخدا
(گِ رِ تَ)
چشم غره رفتن. چشم قله رفتن. همان نگه به چشم آغیل کردن باشد. به چشم غضب، بقصد تهدیددر کسی دیدن. بقصد منع و تهدید بغضب در کسی دیدن.
- چشم غله به کسی رفتن، چشم غره به کسی رفتن، بخشم در او دیدن. سخت به غضب در او نگریستن. واتوره رفتن. چشم آغیل رفتن
لغت نامه دهخدا
(چَ/ چِ مِ دِ)
دیدۀ دل. چشم باطن. چشم عقل. چشم خرد. مقابل چشم سر:
به چشم دلت دید باید جهان
که چشم سر تو نبیند نهان.
(منسوب به رودکی).
این نگارستان وین مجلس آراسته را
صورت از چشم دل و چشم سر ما نشود.
منوچهری.
زندۀ حق رابچشم دل نگر
زانکه چشم سر نبیند جز موات.
ناصرخسرو.
گفتم که در پدر نگر ای پرهنر پسر
گفتا بچشم دل نگرم یا بچشم سر؟
ناصرخسرو.
چشم دل باز کن که جان بینی
آنچه نادیدنیست آن بینی.
هاتف اصفهانی
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ غُرْ رَ / رِ)
چشم غله. رجوع به چشم غلّه شود
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ زَ دَ / دِ)
چشم رسیده و چشم زخم خورده. (ناظم الاطباء). رجوع به چشم زد و چشم زدن شود، مأیوس و ناامید. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ مِ زِ رِهْ)
کنایه از حلقه های زره است. (از آنندراج). چشم درع. سوراخ زره:
تا کمان وقف هم آغوشی زه ساخته ای
پر ناوک مژۀ چشم زره ساخته ای.
طالب آملی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از چشم آغل
تصویر چشم آغل
نگریستن بگوشه چشم از روی غضب چشم غله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چشم زده
تصویر چشم زده
کسی که چشم زخم بدو رسیده باشد چشم زد چشم رسیده، مایوس ناامید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چشم غره
تصویر چشم غره
نگاه خشم آلود، تهدید تخویف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چشم غره
تصویر چشم غره
((~. غُ رِ))
نگاه خشم آلود. تهدید، تخویف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چشم زده
تصویر چشم زده
((~. زَ دِ))
کسی که آسیبی از چشم بد به او رسیده باشد
فرهنگ فارسی معین
پلک چشم
فرهنگ گویش مازندرانی
حفر سوراخ به وسیله ی چوبی کوتاه و مخصوص، جهت نشای شالی، بادمجان
فرهنگ گویش مازندرانی
فوت و فن
فرهنگ گویش مازندرانی
ترساندن کسی با چشم غره، زهرچشم
فرهنگ گویش مازندرانی